این داستان را ابن جوزی نقل میکند که:
در بلخ مردی علوی [ از سادات منتسب به امیرالمؤمنین علی(ع) ] زندگی میکرد تا اینکه بیمار شد و بعد از دنیا رفت.
*⃣ همسرش گفت: با دخترانم به سمرقند رفتم، تا مردم کمتر ما را سرزنش کنند و در سرمای شدید وارد این شهر شدم و دخترانم را به مسجد بردم و خودم برای تهیّه چیزی بیرون آمدم.


کاظم سعیدزاده دخترانم ,شدید ,شهر ,شدم ,سرمای ,سرزنش ,شهر شدم ,این شهر ,وارد این ,شدم و ,و دخترانممنبع

سلطان محمود و کبک لنگ

۵ عامل بازدارنده در مسیر موفقیت

خانه ای که درکمال شکوه موزه شده است.

چرا در شب ها، دردها را بیشتر احساس می کنیم؟

داستان سیب زمینی

چرا خمیازه مسری است؟

کلیسایی تزیین شده با استخوان انسان ها!

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بهترین سایت ماهنامه دانش آموزی تلاش آشپزخانه استیل البرز نیکان فایل عشق و دوستی zula game ای آهن سوئیت در کلیبر اجاره سوئیت در کلیبر معرفی گوشی و تبلت های اسکالر سفارش شوتینگ زباله