نزدیک شهر کرمان قلعه‌ای است معروف به قلعه هفت دختران و می‌گویند در زمان اردشیر بابکان شخصی در آنجا بوده که هفت دختر داشته و کار آنان چرخ‌ریسی بوده. 

 

روزی یکی از آن دختران به شهر می‌رود که پشم بخرد در بین راه درخت سیبی می‌بیند که باد سیبهای آنرا به زمین انداخته بود. 

 

یکی از سیبها را بر می‌دارد و در جیبش می‌گذارد وقتی‌که بر می‌گردد و مشغول دوک‌ ریسی بوده آن سیب در ماسوره چرخش می‌افتد.

 

از آنروز به بعد حاصل کار او روز بروز بیشتر و بهتر می‌شود و از فروش آن در زندگی آنها گشایش بزرگی بهم می‌رسد.


کاظم سعیدزاده   ,بوده ,کرمان ,شهر ,دختران ,یکی ,یکی از ,    ,سیب در ,در ماسوره ,آن سیبمنبع

سلطان محمود و کبک لنگ

۵ عامل بازدارنده در مسیر موفقیت

خانه ای که درکمال شکوه موزه شده است.

چرا در شب ها، دردها را بیشتر احساس می کنیم؟

داستان سیب زمینی

چرا خمیازه مسری است؟

کلیسایی تزیین شده با استخوان انسان ها!

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

قطعات لودر کوماتسو مرجع دانلود پروژه های آماده ادیوس افترافکت و پریمیر دانلود فیلم جوکر 2019 جلوگیری از بیماری خرید و فروش دستگاه جوش آلومینیوم فارس کانکس اخبار خودرو بهترین سایت استخر الان بخر تحویل بگیر