روزی یک مرد زاهد از راه میگذشت از شدت تشنگی العطش مزد که نا گهان چشمه سر شار از آب زالال را می بیند به طرف آن میرود در کناره چشمه مینیشیند قدری آب مینوشد و دست و صورت خود را با آب میشوید متوجه سنگ در درون چشمه میشود این سنگ را میگیرد و به راه خود ادامه میدهد.
چند قدم پیشتر میرود جوان را میبیند که از گرسنگی و تشنگی نزدیک است که بمیرد این مرد زاهد کنار مرد نشت پرسید که چه شده مرد گفت که خیلی تشنه و گرسنه ام.

این مرد زاهد یگ مقدار آب و نان که داشت به این مرد داد مرد بعد از خوردن نان و آب سر حال آمد مرد زاهد میخواست که به راه خود ادامه بدهد که این مرد دیگری گفت میشودکه  از تان یگ خواهش بکنم؟

مرد زاهد جواب داد بلی چرا نه.!


کاظم سعیدزاده مرد ,آب ,زاهد ,چشمه ,راه ,تشنگی ,مرد زاهد ,این مرد ,خود ادامه ,راه خود ,به راهمنبع

سلطان محمود و کبک لنگ

۵ عامل بازدارنده در مسیر موفقیت

خانه ای که درکمال شکوه موزه شده است.

چرا در شب ها، دردها را بیشتر احساس می کنیم؟

داستان سیب زمینی

چرا خمیازه مسری است؟

کلیسایی تزیین شده با استخوان انسان ها!

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

حرفه ای ترین متخصص قلب شرق تهران خرید و فروش تخت دو طبقه دبيرستان دخترانه شهید دكتر بهشتي فرخشهر مطالب ناب راهنمای تلفنی تعمیرات موبایل و کامپیوتر طراحی وب- برنامه نویسی کالای ارزان معرفی کالا فروشگاهی فروشگاه اینترنتی آف کده آموزش گیتار علیرضا نصوحی