شیوانا از راهی می گذشت .خسته شد و به درختی تکیه داد. چند دقیقه بعد جوانی  سراسیمه به درخت نزدیک رسید و جسمی را که داخل  پارچه ای پوشانده بود زیر یک سنگ مخفی کرد. به محض این که جوان  کارش را تمام کرد نگاهش را به سمت درخت چرخاند و شیوانا را دید که به او نگاه می کند!جوان شرمزده شد سرش را پایین انداخت و از شیوانا دور شد.

روز بعد عده ای از مردم دهکده آن مرد جوان را طناب بسته نزد شیوانا آوردندو از او خواستند  تا برای آن جوان مجازاتی مشخص کند. شیوانا سری تکان داد و از جمعیت پرسید:"جرم این جوان چیست!؟" یکی از جمع پاسخ داد:این جوان دیروز به درون معبد قدیمی دهکده رفته و ظرف  گران قیمتی را که آنجا بود ربوده و فرار کرده است.

شیوانا پرسید:"از کجا می دانید که کار این جوان بوده است!؟"


کاظم سعیدزاده شیوانا ,کند ,ای ,؟ ,پرسید ,درخت ,این جوان ,را که ,و از ,داد و ,از جمعیتمنبع

سلطان محمود و کبک لنگ

۵ عامل بازدارنده در مسیر موفقیت

خانه ای که درکمال شکوه موزه شده است.

چرا در شب ها، دردها را بیشتر احساس می کنیم؟

داستان سیب زمینی

چرا خمیازه مسری است؟

کلیسایی تزیین شده با استخوان انسان ها!

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

ربات چت ناشناس و دوستیابی تلگرام تعمیرگاه کولر گازی و پکبج طرحان آذین تاریخ کاشان و اران و بیدگل خرید و فروش سیگار الکتریکی معماری داخلی ساختمان,مبلمان اداری مدرن,دکوراسیون داخلی دفتر کار gimsys سایت اختصاصی تعبیر خواب تابلو فرش مناجات بانه سولین