شیوانا از راهی می گذشت .خسته شد و به درختی تکیه داد. چند دقیقه بعد جوانی سراسیمه به درخت نزدیک رسید و جسمی را که داخل پارچه ای پوشانده بود زیر یک سنگ مخفی کرد. به محض این که جوان کارش را تمام کرد نگاهش را به سمت درخت چرخاند و شیوانا را دید که به او نگاه می کند!جوان شرمزده شد سرش را پایین انداخت و از شیوانا دور شد.
روز بعد عده ای از مردم دهکده آن مرد جوان را طناب بسته نزد شیوانا آوردندو از او خواستند تا برای آن جوان مجازاتی مشخص کند. شیوانا سری تکان داد و از جمعیت پرسید:"جرم این جوان چیست!؟" یکی از جمع پاسخ داد:این جوان دیروز به درون معبد قدیمی دهکده رفته و ظرف گران قیمتی را که آنجا بود ربوده و فرار کرده است.
شیوانا پرسید:"از کجا می دانید که کار این جوان بوده است!؟"
۵ عامل بازدارنده در مسیر موفقیت
خانه ای که درکمال شکوه موزه شده است.