یکی از صالحین وارد مصر شد آهنگری را ملاقات کرد که با دست خود آهن سرخ کرده را از کوره بیرون می آورد و حرارت آهن به او صدمه نمی رساند ، با خود گفت : این مرد البته یکی از اوتاد است. پیش آمد سلام کرد و گفت: 

ای بنده خدا ،به حق آن کسی که این کرامت را به تو داده دعایی درباره من بنما. آهنگر چون بشنید بگریست و گفت: 

ای مرد، آن گمان که به من بردی خطا است. من خود را از صالحین نمی دانم .


کاظم سعیدزاده   ,ای ,نمی ,صالحین ,بنما ,آهنگر ,را از ,و گفت ,  ای ,از صالحین ,گفت  منبع

سلطان محمود و کبک لنگ

۵ عامل بازدارنده در مسیر موفقیت

خانه ای که درکمال شکوه موزه شده است.

چرا در شب ها، دردها را بیشتر احساس می کنیم؟

داستان سیب زمینی

چرا خمیازه مسری است؟

کلیسایی تزیین شده با استخوان انسان ها!

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مراكز تجميل في مشهد ايران ابر و باد جملات زیبا|شعر|سایت مطالب جالب و خواندنی کافه مانتو من ودوستم اپلیکیشن جعبه - امداد خودرو | خدمات خودور گام دوم انقلاب سریال,اهنگ,خبر,فیلم بهترین مدل ترازو دانلود آهنگ جدید