من دوستي به نام مانتي رابرتز دارم كه يك مزرعه پرورش اسب دارد.
يك روز كه در حال صحبت بوديم او داستاني را براي من نقل كرد. داستان پسري كه فرزند يك تعليم دهنده اسب دوره گرد بوده كه از اصطبلي به اصطبل ديگر، از مسابقه اي به مسابقه ديگر و از مزرعه اي به مزرعه ديگر مي رفت تا اسب ها را آموزش دهد. بنابراين درس خواندن آن پسر در دبيرستان مرتباً با وقفه مواجه مي شد وقتيكه سال آخر دبيرستان بود از او خواسته شد تا در يك صفحه بنويسيد تا در آينده مي خواهد كه و چه كاره باشد.
آن شب او هفت صفحه در توصيف هدف خود يعني داشتن يك مزرعه پرورش اسب نوشت. او درباره رویاهای خود با تمام جزئياتش نوشت و حتي يك شكل از يك مزرعه ۲۰۰ جريبي كه در آن محل ساختمانها و اصطبلها و مسير مسابقه مشخص شده بود كشيد. و سپس نقشه يك ساختمان ۳۷۰ متر مربعي را كشيد كه در مزرعه ۲۰۰ جريبي او واقع شده بود.
او تمام رویاهای خود را در آن پروژه قرار داد و روز بعد آنرا به معلم داد. دو روز بعد نوشته هايش به دست خودش بازگشت در صفحه اول يك F (نمره بسيار پايين) با رنگ قرمز نوشته شده بود. با يك توجه كه نوشته بود «بعد از كلاس بيا پيش من». پسر با صفحات حاوي رویاهایش به ديدن معلم خود رفت و از او پرسيد چرا نمره اش F شده است؟


کاظم سعیدزاده يك ,كه ,مزرعه ,اسب ,مسابقه ,صفحه ,كه در ,شده بود ,يك مزرعه ,رویاهای خود ,مزرعه ۲۰۰منبع

سلطان محمود و کبک لنگ

۵ عامل بازدارنده در مسیر موفقیت

خانه ای که درکمال شکوه موزه شده است.

چرا در شب ها، دردها را بیشتر احساس می کنیم؟

داستان سیب زمینی

چرا خمیازه مسری است؟

کلیسایی تزیین شده با استخوان انسان ها!

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

دشت و دمن ratanet.com فروشگاه لباس گالری من اخبار روز کشور قزوین درس آیا فردا مدارس تعطیل است؟ تخفیف ویژه بجنورد درس قصه